برآورده کردن (مُ عَ نَ) ساختن. عمارت کردن: من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ. بوشکور ادامه... ساختن. عمارت کردن: من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ. بوشکور لغت نامه دهخدا
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن accomplir ادامه... accomplir تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به فرانسوی
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن পূর্ণ করা ادامه... পূর্ণ করা تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به بنگالی
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن yerine getirmek ادامه... yerine getirmek تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن виконувати ادامه... виконувати تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به اوکراینی
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن adempiere ادامه... adempiere تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن ทำให้สำเร็จ ادامه... ทำให้สำเร็จ تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به تایلندی
برآورده کردنبَرآوَردِه کَردَن memenuhi ادامه... memenuhi تصویر برآورده کردن دیکشنری فارسی به اندونزیایی