جدول جو
جدول جو

معنی برآورده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

برآورده کردن
(مُ عَ نَ)
ساختن. عمارت کردن:
من اندر نهان زین جهان فراخ
برآورده کردم یکی سنگلاخ.
بوشکور
لغت نامه دهخدا
برآورده کردن
بكمل
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
برآورده کردن
Fulfill
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برآورده کردن
accomplir
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برآورده کردن
পূর্ণ করা
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
برآورده کردن
پورا کرنا
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به اردو
برآورده کردن
yerine getirmek
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برآورده کردن
kutimiza
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
برآورده کردن
cumplir
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
برآورده کردن
erfüllen
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
برآورده کردن
виконувати
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
برآورده کردن
spełniać
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
برآورده کردن
履行
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به چینی
برآورده کردن
cumprir
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
برآورده کردن
adempiere
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برآورده کردن
vervullen
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
برآورده کردن
выполнять
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به روسی
برآورده کردن
ทำให้สำเร็จ
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
برآورده کردن
memenuhi
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
برآورده کردن
पूरा करना
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به هندی
برآورده کردن
למלא
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به عبری
برآورده کردن
完成する
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
برآورده کردن
이행하다
تصویری از برآورده کردن
تصویر برآورده کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برآورد کردن
تصویر برآورد کردن
قیمت کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تحقق یافتن (آرزو و امید) بمرحله عمل در آمدن (آرزو و امید)، اجابت شدن (دعا) مستجاب شدن (دعا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
بهم رسیدن دو یا چند تن همدیگر را دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآورد کردن
تصویر برآورد کردن
تخمین کردن (قیمت چیزی را) تقویم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآورد کردن
تصویر برآورد کردن
((~. وُ کَ دَ))
تخمین زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برآورد کردن
تصویر برآورد کردن
تخمین زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
ارزیابی کردن، تخمین زدن، تقویم کردن، تقویم نمودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
Bump
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
сталкивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
stoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برخورد کردن
تصویر برخورد کردن
зіткнутися
دیکشنری فارسی به اوکراینی